پدوفيل هاى دستگاه مذهب
سياوش دانشور
ماجراهاى دولت خودمختار و مافيائى واتيکان پايانى ندارد. هر روز برگ کثيفى از تاريخ سراپا سياه جنايت و پدوفيلى دستگاه مسيحيت در اروپا رو ميشود. آنچه تاکنون از اسکاندال هاى پدوفيلى "پدران روحانى" در آمريکا و کشورهاى مختلف اروپا رو شده است تنها مشتى از خروار است. براى اين دستگاه مخوف که قدرتهاى دنيا در مقابل آن سجده ميکنند٬ هيچ قانون جوامع امروز اعتبار ندارد. دمکراسى و عدالت بورژوائى٬ از آنجا که به صنعت مذهب نياز دارد و آنرا به يک رکن حاکميت سرمايه دارى تبديل کرده است٬ حتى اجازه سرک کشيدن به دهليزهاى تاريک واتيکان را هم ندارد. کسى نميداند همين الان و با هر دم و بازدم ما چه جناياتى توسط اين فرزندان مسيح صورت ميگيرد٬ چه تعداد را زير فشار به سکوت وادار کرده اند و به چند سازمان فاشيستى پول و خط ميدهند.
در ميان جنجال مربوط به پرونده هاى پدوفيلى کليساى مسيحيت٬ هيچ سياستمدار مهم دول غربى٬ هيچ رئيس دمکراسى هاى طرفدار "حقوق بشر" اين سوال را مطرح نميکند که چرا اين حضرات "فوق بشر" اند٬ و چرا "مصونيت آهنين" دارند؟ اين حقوق ويژه از کجا آمده است و به کدام قدرت و منافع تکيه دارد که عدالت بورژوائى در مقابل آن لال شده است؟ تفاوت اين حضرات "پدر روحانى" با پدوفيل هاى ديگر چيست؟ چرا همان برخوردى که با يک مجرم ديگر ميشود در مورد دستگاه واتيکان و کاردينال ها که ديگر آقاى جهان شده اند صدق نميکند؟
پاسخ روشن است: افشاى تماميت اين جنايات و به صندلى محاکمه نشاندن مجرمان و دستگاهى که اين مجرمان را حفاظت ميکند٬ دستگاه مسيحيت را براى هميشه نابود خواهد کرد. ديگر کاتوليک و پروتستانى از کنار اين برجهاى قدرت قرون وسطى هم رد نخواهد شد تا چه رسد به اينکه براى ديدن پاپ يا فلان کاردينال غش کند. ديگر کسى صليب برگردنش نخواهد انداخت و اعتبار وارونه مذهب ضربه سهمگينى خواهد خورد. خير٬ چاقو دسته اش را نميبرد. دنياى امروز به مذهب و پاپ نياز دارد. همانطور که سرمايه به استثمار نياز دارد٬ همانطور که جامعه سرمايه دارى به مردسالارى و تبعيض و نابرابرى نياز دارد. صنعت مذهب و دستگاه مافيائى مذهب جزو لايتجزاى ارتجاع بين المللى سرمايه دارى است که در هر گوشه جهان با عناوين و پرچمهاى مختلف خادم نظم کنونى است. مصونيت اين قيصرها و تزارهاى مذهبى از مصونيت سران کوکاکولا و ميکروسافت بيشتر نباشد کمتر نيست.
۵ سال پيش که پاپ قبلى مرد و پاپ جديد سرکار آمد٬ گفتند اين يکى "نماينده مسيح بر روى زمين" است. ما ميدانيم اسطوره مسيح چه بوده است و اصولا سوال ما نيست. حالا همين نماينده مسيح در جوانى اش عضو سازمانهاى فاشيستى آلمان بود. و تحفه اينکه از همه اين جنايات نه فقط خبر داشته بلکه در مخفى نگهداشتن آن مثل بقيه کاردينالها دست داشته است! در دستگاه مذهب٬ هر مذهبى٬ دنبال "چهره هاى خوب و معصوم" نبايد گشت. بايد کل اين دستگاه را جارو کرد.
يادداشت زير ۵ سال قبل نوشته شده٬ هنگام مرگ پاپ قديم و جانشينى پاپ جديد. با رو شدن گوشه بسيار کوچکى از اسکاندال قديمى و هميشگى دستگاه مسيحيت٬ اين پاپ٬ اين خدا هم مرد! هرچند که هنوز مرده اش با تشريفات ويژه راه ميرود. هر چند دمکراسى و قانون مرتجع بورژوائى از اين پدوفيلها يا رسما حمايت ميکند و يا با سکوت شان منتظر از سرگذراندن اين موج هستند.
٢٣ آوريل ٢٠١٠
يکبار ديگر خدا مرد!
در حاشيه درگذشت پاپ
سياوش دانشور
پاپ ژان پل دوم ديشب در سن ٨٤ سالگى درگذشت. کاردينالها و اليت مذهبى که در زنجيره مخوف و مخفى کليساى کاتوليک براى مسيحيان جهان "رهبر" انتخاب ميکنند، او را "جانشين پطرس قديس و نماينده مسيح بر زمين" ناميده اند. انصافا بايد اين يکى را پذيرفت. چه کسى بهتر از پاپ و ريگان و بوش براى نمايندگى مسيح؟ چه کسى بهتر از خمينى و بن لادن و ملاعمر براى نمايندگى محمد؟ چه کسى بهتر از خاخامهاى يهودى و دولت اسرائيل براى نمايندگى موسى؟ و چه کسى بهتر از دکانداران مختلف مذاهب و سکتهاى بيشمار امروز براى نمايندگى خدا؟ خدا موجودى است که در هزاران سال گذشته بارها مرده است و زنده شده است! خدا هر روز توسط جنس دوپا ساخته و پرداخته ميشود و هر روز بدست حريفى ديگر که کلاشى بهتر بلد است ميميرد! بايد اين يکى را بپذيريم چون مذاهب و پرچمدارانشان جملگى زمينى اند و ساخته دست انسان زمينى. انسان ناتوان از درک شرايط مادى خويش هميشه در پى پرستش و ستايش مخلوقى در وراى خويش است. انسانى که قادر نيست راهى براى تحقق آرمانهاى بشرى و زمينى اش پيدا کند، بناچار و ناگزير، آن را در دنياى بعد از مرگ جستجو ميکند. انسان بدون آرمان انسانى مرده است و مذهب مخدرى براى سرپا نگهداشتن آزمايشگاهى اين مرده است. مذهب راهى براى زنده نگهداشتن بشريتى است که از آرمانخواهى و حرکت جمعى و فردى براى تغيير وضعيت موجود تهى شده است.
اما در تاريخ تاکنونى و در دنياى واقعى هميشه مذاهب چهره اى زمينى داشته اند. برخلاف تصوير قلابى "آسمانى و آن جهانى" مذاهب، و از آنجا که دقيقا کاربردشان زمينى و اين جهانى است، سمبلها و نمايندگانشان نيز بشدت زمينى اند: از محمد و عيسى و موسى تا پاپ و خامنه اى و بن لادن و طالبان، از طيف وسيع احزاب سوسيال مسيحى در اروپا که زمانى با خونسردى الهى و ناسوتى کشتار ميليونى روندا را توسط همکيشانشان نظاره ميکردند، تا مافياى يهوديت و دکان سه نبش بوديسم و صدها سکت ديگر، جملگى قرار است درد اين جهانى انسان امروز را به اميد جهانى بهتر بعد از مرگ تسکين دهند. امروز بميريد و مثل حيوان زندگى کنيد تا فردا زندگى در رکاب فرشتگان را تجربه کنيد!
تاريخ مذاهب تاريخ خون و جنايت است. تاريخ کشتار و تجاوز دسته جمعى و تاريخ سبعيت و ترور است. مذاهب با هم نقاط افتراق زيادى داشته اند و برسر اين نقاط افتراق کشتارهاى متعددى را سازمان داده اند. اما وجه اشتراک مذاهب در طول تاريخ محفوظ مانده است. مذهب ابزارى بوده است براى تحميق مردم، مذهب دستگاهى بوده است براى ساکت نگهداشتن انسان معترض، مذهب دستگاه خونريزى خدا روى زمين و حامى و شريک قدرتهاى سرکوبگرى بوده است که تا هزاران سال مشروعيتشان را نه از مردم که از قدرتى مافوق مردم يعنى خدا و نمايندگانش بر روى زمين گرفته اند. امروز و در تاريخ معاصر هم همين است. دستگاه مذهب امروز يک صنعت با سرمايه هاى نجومى است. حامى پروپاقرص سرمايه دارى است. ضد کمونيست و ضد پيشرفت است. ضد زن و ضد کودک و ضد مطالبات و حقوق ابتدائى مردم است. نهاد مشتى مفتخور و بيکاره است که از ماليات شهروندان تغذيه ميکند و امرش ساکت نگهداشتن همان مردمى است که خيلى اوقات مسير سياسى شان را گم ميکنند. مذهب کثيف ترين پديده تاريخ بشر است. مذهب تنها ميراث تاريخى دوره جهالت بشر امروز نيست، جز لاينفک طوق بردگى سرمايه است. مذهب٬ امروز چه مستقيم مانند اسلام سياسى و دولت مذهبى اسرائيل و چه غير مستقيم مانند نفوذ قوانين مسيحيت در دولت و نهاد ادارى و آموزشى دولتهاى غربى، نيروئى و فراکسيونى از سرمايه جهانى و نهادى از جنس مافيا و سازمانهاى جاسوسى و آدمکشى حرفه اى است. مذهب يک ابزار مهم تبليغات ضد کمونيستى و سياستهاى ضد کمونيستى است. نزديکى پاپ به چهره هائى مانند ريگان و بوش و فاشيسم جديد ايتاليا و دخالت مستقيم در امور سياسى امروز آگاهى عمومى است.
کارنامه کليساى کاتوليک و اسکاندال قديمى پدوفيلى و تجاوز قديسين به کودکان که اخيرا پرونده هزاران نفره آن برملا شد، تنها يک وجه از تصوير ناسوتى و آسمانى اين نمايندگان مسيح است. مذهب قائم بذات ضد کودک، ضد زن، ضد پيشرفت و تمدن، ضد آزادى، ضد نقد و انتقاد به جوانب سياسى و اقتصادى و فرهنگى و اخلاقى نظم موجود است. پاپ تنها يکى از فرزندان و رهبران اين دستگاه کثيف و اين مافياى بين المللى است. نه مرگ پاپ نه مرگ خمينى و بن لادن و ديگران سرسوزنى از اين دستگاه جنايت و سبعيت کم نميکند. خدا و مذهب را کسانى ميتوانند از زندگى اجتماعى جارو کنند که خود خالق آن بوده اند. اين کار انسان پيشرو، کار آته ئيستها، کار ماترياليستها و مهمتر کار جنبش کمونيستى طبقه کارگر است. مسيحيت امروز همان مذهبى است که زمانى انسان معتقد به علم و دانش را زنده زنده ميسوزاند و با گيوتين گردن ميزد. عمکرد امروز مذهب هم کمابيش همان است. در اروپا گيوتين ها را غلاف کردند و احزاب مسيحى تمرين دمکراسى ميکند. اما کيس رواندا در مورد "مسيحيت دمکرات شده" امروز نمونه گويائى است. اسلام را همه ميبينند که در خاورميانه و اقصى نقاط جهان مشغول ترور و جنايت است. فلسطين و کشتار جمعى توسط دولت اسرائيل و پاکسازى قومى با حمايت دمکراسى جهان آمريکا هم جلو چشم همگان است. در اروپا و آمريکاى امروز نيز مذهب يک امپراطورى قوام يافته و يک قدرت اقتصادى و سياسى است.
و بالاخره لازم است که سوگوارى واتيکان و دولتهاى غربى و پيام تسليت جناب خاتمى و سردمداران دولتهاى سرمايه دارى را به مناسبت درگذشت پاپ ژان پل دوم نگاهى بياندازيد و مثلا مقايسه کنيد با دوره رنسانس ايتاليا و عصر روشنگرى در فرانسه و حتى ابتداى مشروطيت در ايران و رگه ضد مذهبى و سکولار در آندوران. مقايسه دوره ها و شخصيت ها و روندها حاکى از آنست که جهان تماما عقب رفته است چه در سطح ارزشها و نقد به وضع موجود و هر آنچه که کهنه است و چه در سطح دولتها و نيروهاى مدعى تغيير وضع موجود.
پاپ مرد، خدا يکبار ديگر مرد، اما کارخانه توليد خدا و پاپ و امام و امامچه ها و مفتى هاى اعظم و غير اعظم زنده است و هر روز بازتوليد ميشوند. ضرورت کل اين بساط تحقير شعور بشر امروز سود سرمايه و مناسبات سرمايه دارى است. انقلاب در ايران ميتواند نه فقط رنسانس ايتاليا و روشنگرى فرانسه را احيا کند بلکه مذهب زدائى در ايران و منطقه و به اين اعتبار چرخش سيماى جهان مذهبى امروز را موجب شود. وجود مذهب و مسئله خود بيگانگى انسان امروز ريشه در مناسبات اقتصادى و وضع موجود دارد.
مرگ پاپ و سرمونى هاى مسخره امروز يکبار ديگر نه فقط نياز مبرم به عروج موليرها و ولترها و روسوها بلکه مبرميت مارکس و پرچم تغيير جهان را تاکيد ميکند. *
٣ آوريل ٢٠٠٥
|